وقتی ازعشقت جدامیشی...♥️
اولش داغی...♥️
میگی بیخیال بابادنیاروعشقه...♥️
یه چندساعت که میگذره...♥️
هی تندتندگوشیتوچک میکنی...♥️
عصبی میشی...♥️
میری اس ام اسایی ک داده بودروهمشونوچندبارازاول میخونی...♥️
میری توگالری وبه عکساش نگاه میکنی...♥️
یدفعه گوشیتومیذاری کناروخیره میشی به روبه روت...♥️
فکرمیکنی...♥️
به همه چی...♥️
الآن کجاس؟! ♥️
چی کارمیکنه؟!♥️
اونم دلش برای من تنگ شده!؟♥️
اونم داره کم کم،کم میاره؟!♥️
چی شداون دوستت دارم گفتنا؟!♥️
اون عشقم گفتنا...اون قول وقرارا؟!♥️
حالامیری توخاطراتت دنبال نشونی بگردی که ببینی واقعاعاشقت بوده یانه...♥️
واردخاطرات که میشی دیگه کنترل اشکات دست خودت نیست...♥️
این کارامیشه کارهرروزت...♥️
دیگه شبابهت شب بخیرنمیگه...♥️
دیگه صبحابه عشقش ازخواب بیدارنمیشی...♥️
دیگه امیدی به هیچ چیزی نداری...♥️
دیگه***عاشق***نمیشی ...♥️
و"تو"ازهمین الآن یه مرده ی متحرک محسوب میشی..